سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پایگاه مقاومت شهدا
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 7
کل بازدید : 29609
کل یادداشتها ها : 182

نوشته شده در تاریخ 90/3/21 ساعت 9:50 ص توسط جواد قاسم آبادی


?3ـ منظور از «یُضاعفُ» در آیه شریفه

آیا منظور از جمله «وَ اللّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ» این است که خداوند به هر کس که بخواهد بى حساب و میزان چند برابر مى دهد؟ مثلا به شخص «الف» که انفاق کرده است، دو برابر و براى شخص «ب» که صدقه داده است، سه برابر؟ یا این که اجر مضاعف حساب خاصّى دارد؟

حکمت خداوند حکیم اقتضا مى کند که این مطلب بى حساب و میزان نباشد و این تفاوت ها، به درجات اخلاص، کیفیّت و مورد انفاق، شخص انفاق کننده و انفاق شونده وابسته باشد; یعنى پاداش کسى که قصدى کاملا الهى دارد با ثواب کسى که به این درجه از اخلاص نرسیده است، تفاوت دارد. شخصى که پنهانى و بدون منّت و آزار، به کسى کمک مى کند، با کسى که آشکارا انفاق مى کند، در یک مرتبه نیستند. مسلمانى که از دو قرص نان خود، یک قرصش را انفاق مى کند، با مسلمانى که ده قرص نان دارد و یک قرص انفاق مى کند، یکسان پاداش نمى گیرند. انسانى که به یک خانواده نیازمند بدون اظهار نیاز، کمک مى کند با شخصى که به محتاج طلب کرده، کمک مى کند، به یک میزان اجر نمى برند.

خلاصه این که، زمان، مکان، ویژگى ها و موضوع انفاق، کمک کننده و کمک شونده، کیفیّت کمک، همه و همه در نتیجه کار تأثیر مى گذارند و شخصى که همه این شرایط را به خوبى دارا باشد، به درجه اى مى رسد که دیگر اجر او بى حساب است «یُرْزَقُونَ فیها بِغَیْرِ حِساب».(1)


1- سوره مؤمن، آیه 40.

 

  ?عالى ترین نمونه انفاق در قرآن

در قرآن مجید سوره اى است به نام «دهر» یا «انسان» یا «ابرار»، که در شأن یک انفاق پاک و خالص نازل شده است و در آن زیباترین نعمت هاى بهشتى براى انفاق کنندگان در نظر گرفته شده است.

عامّه و خاصّه نقل کرده اند که «امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) بیمار شدند. حضرت على(علیه السلام) به منظور شفاى آنان، سه روز روزه نذر کرد. حضرت زهرا(علیها السلام) و فضّه هم به این نذر پیوستند، پس از شفا یافتن آن دو بزرگوار، همگى حتّى امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) روزه گرفتند. فاطمه زهرا(علیها السلام) براى افطارى، پنج قرص نان جو آماده کرده بود، هنگام افطار، فقیرى در خانه را زد و تقاضاى کمک کرد. تمام اعضاى خانه، با وجود گرسنگى و نیازشان به نان، نان افطارى خود را به آن فقیر دادند و با آب افطار کردند. روزهاى دوّم و سوّم نیز، یتیمى و اسیرى درخواست کمک کردند و آن عزیزان نان هاى افطارى خود را به آنان بخشیدند. روز چهارم در حالى که حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) بر ناتوانى این خانواده نگران بود، سوره دهر در شأن انفاق آنان نازل شد».(1) و در آن توصیف و تمجیدهاى فراوان از انفاق آنان و وعده نعمت هاى بهشتى براى آنان بیان شده است.

از این رو، خاندان عصمت و طهارت که در این سه روز، تنها پانزده قرص نان به نیازمندان دادند، این همه فضیلت به دست آوردند.

آیات 9 و 10 سوره دهر در این باره مى فرماید: «اِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً اِنّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً» ما شما را ]تنها[ به خاطر خدا اطعام مى کنیم و هیچ پاداش و سپاسى از شما نمى خواهیم. ما از پروردگارمان مى ترسیم در آن روزى که عبوس و سخت و هولناک است. آرى، اخلاص و نیّت پاک است که چنین ثمرات ارزشمندى در پى دارد.

نمونه اى که بیان شد و دیگر نمونه هاى مشابه که در طول تاریخ از معصومان(علیهم السلام)و اولیا و بزرگان دین نقل شده است، الگوهایى است براى ما مسلمانان که با الهام گرفتن از آنها به سوى جامعه اسلامى مطلوب و بدون نابرابرى اقتصادى روى آوریم.

از روایات و احادیث مى توان چنین نتیجه گرفت که: یکى از ویژگى هاى جامعه اسلامى مطلوب، نبود فقیر و نیازمند در آن است. جامعه اى که فقر از آن برچیده و ریشه آن خشکانده شده باشد.

یعنى اگر روزى به حدّى از توانایى اقتصادى و توزیع عادلانه ثروت برسیم که در سراسر کشورهاى اسلامى، فقر و فقیر وجود نداشته باشد، در آن صورت، از نظر اقتصادى جامعه اسلامى مطلوبى خواهیم داشت.

این عقیده و خواسته، یک ادّعا و شعار یا سخن احساس برانگیز و یا شعر نیست، بلکه مضمون روایتى است از ششمین پیشواى شیعیان جهان، حضرت امام صادق(علیه السلام); به این روایت توجّه کنید:

محمّد بن مسلم، یکى از اصحاب عالیقدر امام ششم، از آن حضرت نقل مى کند که فرمودند: «اِنَّ اللّهَ عَزَّوَ جَلَّ فَرَضَ لِلْفُقَراءِ فى مالِ الاَغْنیاء ما یَسعُهُمْ وَ لَوْ عَلِمَ اَنَّ ذلِکَ لا یَسْعُهُمْ لَزادَهُمْ، اِنَّهُمْ لَمْ یُؤتَوا مِنْ قِبَلِ فَریضَةِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَلکِنْ اُوتُوا مِنْ مَنْعِ مَنْ مَنَعَهُمْ حَقَّهُمْ لا مِمّا فَرَضَ اللّهُ لَهُمْ، وَ لَوْ اَنَّ النّاس اَدّوا حُقُوقَهُمْ لَکانُوا عایِشینَ بِخَیْرِ» خداوند ـ عزیز و جلیل ـ در مال ثروتمندان براى فقرا و نیازمندان مقدار حقّى قرار داده است که براى آنان کفایت مى کند (یعنى اگر ثروتمندان حقوق واجب الهى خود را بپردازند، نیازمندان بى نیاز مى شوند) و اگر آنچه را بر ثروتمندان واجب کرده است، براى رفع نیاز فقرا کافى نبود، خداوند آن را بیشتر مى کرد. (یعنى اگر خمس و زکات از همه آنانى که برایشان واجب شده است گرفته شود و در مصارفش صرف شود، فقیرى باقى نخواهد ماند). فقر فقرا از ناحیه نقصى در قانون الهى نیست، بلکه از ناحیه خوددارى ثروتمندان از پرداخت حقوق واجب شده بر آنان است و اگر ثروتمندان حقوق واجب شده خود را بپردازند، ]نه تنها فقر از جامعه رخت بر مى بندد، بلکه [تمام مردم در آرامش زندگى خواهند کرد.(2)

اگر در جامعه فقر وجود داشته باشد، تنها فقیر متضرّر نمى گردد، بلکه کلّ جامعه آسیب مى بیند; چه، فقر ریشه بسیارى از گناهان از جمله: دزدى، کارهاى خلاف عفّت و... مى باشد.

در روایتى دیگر از امام صادق(علیه السلام) آمده است: «وَ لَوْ اَنّ النّاسَ ادّوُا زَکاةَ اَمْوالِهِمْ، ما بَقِى مُسْلِمٌ فَقیراً مُحْتاجاً و لاَسْتَغْنِى بِما فَرَضَ اللّهَ وَ اَنّ النّاسَ ما افْتَقَرُوا وَ لا اِحْتاجُوا وَ لا جاعُوا وَ لا عَرَوا اِلاّ بِذُنُوبِ الاَغْنیا»;(3) اگر مردم زکات اموالشان را پرداخت مى کردند، حتّى یک مسلمان فقیر و محتاج پیدا نمى شد و فقرا با همان حقوق واجب شده ]بر اغنیا[ بى نیاز مى شدند. مردم به واسطه گناه ثروتمندان (ندادن حقوق واجب مالى) محتاج، فقیر، گرسنه و برهنه هستند.

برابر این روایت، حقوق واجب مالى از قبیل خمس و زکات، نیاز نیازمندان را تأمین مى کند و در صورت عمل به این قوانین ریشه فقر در جامعه خشکیده مى شود.

در این جا پرسشى مطرح مى شود که: دیگر چه نیاز به انفاق و صدقات مستحبّى است و کمک هاى تبرّعى و داوطلبانه که موضوع بحث ما در این آیه شریفه (آیه 261 سوره بقره) است در این میان چه نقشى دارد؟

با دو استدلال مى توان به این پرسش پاسخ داد:

اوّل ـ این که ممکن است عدّه اى از ثروتمندان از وظیفه شرعى خود تخلّف کنند و زکات مال خود را نپردازند ـ همان گونه که اکنون بسیارى از ثروتمندان توفیق انجام آن را از دست مى دهند ـ در این صورت صدقات مستحبّى و کمک هاى داوطلبانه و تبرّعى، این کمبود را پر مى کند.

بنابراین، در واقع مؤمنان نیکوکار، وظیفه و تکلیف ثروتمندان نافرما را بر عهده مى گیرند و علاوه بر انجام وظیفه دینى و پرداخت حقوق واجب مالى، انفاق هاى مستحبّى هم انجام مى دهند.

دوّم ـ زکات و دیگر پرداخت هاى دینى که بر ثروتمندان واجب است، در صورت پرداخت، مایحتاج ضرورى و لوازم اوّلیّه زندگى فقرا را تأمین مى کند و حدّاقل واجب معیشت نیازمندان را برآورده مى سازد. ولى نقش انفاق، توسعه زندگى مساکین و نیازمندان و رسانیدن آنان به سطحى از زندگى نسبتاً مرفه و آبرومند است.

نتیجه این که: با در نظر گرفتن میزان و نوع فقر در جامعه خود، مى توان دریافت که چه مقدار به جامعه مطلوب اسلامى نزدیک شده ایم.


1- التبیان، جلد 9، صفحه 211.

2- وسائل الشّیعه، جلد 6، ابواب ما تجب فیه الزکاة، باب 1، حدیث 2 و نیز «من لا یحضره الفقیه»، جلد 2، ابواب الزکاة، باب 1 (علة وجوب الزکاة)، حدیث 4 و نیز «کافى»، جلد 3، «کتاب الزکاة» باب فرض الزکاة، حدیث اوّل.

3- وسائل الشّیعه، جلد 6، ابواب ما تجب فیه الزکاة باب اوّل، روایت ششم.

  ?4ـ بررسى «مشبّه» در آیه انفاق

در تشبیهى که در آیه 261 سوره بقره آمده است، شناخت مشبّه، مورد بحث مفسّران بوده است. بعضى مال انفاق شده را به دانه هاى پربرکت تشبیه مى کنند که هفت صد برابر مى شود و برخى دیگر، شخص انفاق کننده را که رشد و تکامل مى یابد.

بیشتر مفسّران معتقدند که مشبّه، مال انفاق شده است و با این استدلال، در آیه شریفه جمله حذف شده اى را در تقدیر فرض کرده اند و معتقدند که آیه در حقیقت چنین است: «مَثَلُ اَمْوالِ الَّذینَ یُنْفِقُونَ...» و بر این اساس، مَثَل اموال انفاق شده مانند آن دانه پربرکت است.

ما معتقدیم که این آیه شریفه، احتیاج به «تقدیر»، جمله فرضى محذوب، ندارد و برابر ظاهر آیه، مشبّه شخص انفاق کننده است که شخصیّت، کمال، ویژگى هاى معنوى و ارزش هاى انسانى او تا هفت صد برابر رشد و نموّ مى کند.

مصداق این اعتقاد، آیات و روایاتى است که دلالت مى کند بر این که انسان همچون گیاه رشد و نموّ مى کند.

اوّل ـ خداوند متعال در آیات 17 و 18 سوره نوح مى فرماید: «وَ اللّهُ اَنْبَتَکُمْ مِنْ الاَْرْضِ نَباتاً ثُمَّ یُعیدُکُم فِیها وَ یُخْرِجُکُمْ اِخْراجاً» ]حضرت نوح(علیه السلام)خطاب به قومش مى گوید:[ خداوند شما را همچون گیاهى از زمین رویانید سپس شما را به همان زمین باز مى گرداند، و بار دیگر شما را خارج مى سازد.

در این آیه شریفه وجود انسان به یک گیاه تشبیه شده است که پرورش مى یابد، سپس خشک مى شود و دوباره زنده مى شود و مى روید و سپس خشک مى گردد و بار دیگر زنده مى شود و... .

دوّم ـ خداوند کریم در آیه 37 سوره آل عمران مى فرماید: «فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُول حَسَن وَ اَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ کَفَّلَها زَکَرِیّا...» همسر عمران، مادر حضرت مریم، باردار شد، نذر کرد که این فرزندش را در خدمت بیت المقدّس قرار دهد; امّا وقتى وضع حمل کرد، بر خلاف انتظارش، مولود را دختر دید. مریم تحت نظر زکریّاى پیامبر(علیه السلام) پرورش یافت و خداوند او را چون یک گیاه زیر نظر پیامبرش رشد و نمو داد. در این آیه نیز سخن از تشبیه انسان به گیاه است.

سوّم ـ در حدیثى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده است که: «اِیّاکُمْ وَ خَضْراءُ الدِّمَنْ، قیلَ وَ ما خَضْراءُ الدِّمَنْ; قالَ: اَلْمَرْئَة الْحَسْناءُ فى مَنْبَتِ السُّوءِ»(1) پرهیز کنید از گلهاى دمن. از آن حضرت پرسیده شد که منظور از «خضراء الدمن»(2) چیست؟

حضرت فرمود: منظور از گلهاى مزبله، زنان زیبایى هستند که در خانواده هاى آلوده اى پرورش یافته اند. در این فرموده رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نیز انسان به گیاه تشبیه شده است.

از سوى دیگر، این روایت براى جوانانى که در اندیشه تشکیل خانواده هستند، پیامى روشن و توصیه اى مهم در بردارد. پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) سفارش مى کند، در انتخاب همسر تنها به زیبایى ظاهرى نیندیشیم، بلکه به خانواده و محیط پرورشى اش نیز توجّه کنیم; زیرا زیبایى ظاهرى براى مدّتى کوتاه، ارضا کننده و یک «ارزش» است. پس از دوران کوتاه اوّلیّه ازدواج، معیارهاى اصلى زندگى خانوادگى; یعنى تربیت، فرهنگ، اندیشه و ارزشهاى کسب شده در خانه و خانواده است که مطرح مى شود و خود را مى نمایاند و اگر خداى ناکرده، همسر زیبا، سیرت و خوى و منش زیبا نداشته باشد محیط مقدّس خانه به جهنّمى طاقت فرسا مبدّل مى شود.

همان گونه که در موارد یاد شده بالا، آیات قرآنى و حدیث نبوى، دیده مى شود، انسان به گیاه تشبیه شده است. بنابراین، مى توان استدلال کرد که در آیه انفاق هم انسان، یعنى شخص انفاق کننده، به دانه پربرکت گیاهى تشبیه شده است. در نتیجه مفهوم و پیام آیه مزبور چنین است که: اى انسان! تو همانند گیاهى و انفاق بسان آبى است که گیاه بدان زنده مى ماند و رشد مى کند. به بیان دیگر انفاق در وجود تو صفات عالى انسانى، بخشش، سخاوت، مروّت، انصاف، شجاعت و... را زنده مى سازد.

این صفات در آغاز، «فعل» یعنى عمل تنهاست. پس از چندى بار تکرار «عادت» مى شود; سپس در صورت تداوم جزء «حالات» انسان مى شود و سرانجام به صورت «ملکه»(3) جزیى از وجود او مى گردد.

بنابراین، انفاق پیش از آن که نفع مادّى براى نیازمند داشته باشد، سود معنوى براى انفاق کننده دارد و هر چه این انفاق خالصانه تر، پاکتر و مناسب تر باشد، به همان نسبت رشد آثار آن بیشتر مى شود. شاید هر یک از ما تجربه کرده باشیم هنگامى که به شخص نیازمندى که على رغم احتیاج شدید، هرگز دست نیاز سوى دیگرى دراز نمى کند، پنهانى و با حفظ حرمت و آبرو وى را کمک مى کنیم، لذّتى معنوى در خود حس مى کنیم و به نوعى آرامش درونى و حالتى روحانى و کیفیّتى معنوى دست مى یابیم.

اینها همان رشد و تعالى اى است که «آیه شریفه مَثَل» بدان دلالت دارد. خداوند قادر و رحمان مى توانست به همه فقرا آن اندازه مال و ثروت بدهد که هیچ نیازمندى در جهان وجود نداشته باشد; ولى آفریدگار حکیم به من و تو مسلمان دستور داد با انفاق فاصله میان خود و نیازمند را کم کنیم و فقر مالى را از بین ببریم، تا آثار و برکات انفاق در وجودمان ظاهر شود و به سطوح بالاترى از معنویّت دست یابیم.

بنابراین، در انفاق منّتى بر خداوند و انفاق شونده نیست، بلکه این خداست که بر ما منّت دارد که این توفیق بزرگ را نصیبمان کرده است: «اَللّهمَّ وَفِّقْنَا لِما تُحِبُّ وَ تَرْضى».

از مجموعه مطالب یاد شده بالا مى توان، آیه شریفه 261 سوره بقره را به صراحت ظاهر آن و بدون استفاده از جمله فرضى محذوف، تقدیر، تفسیر کرد. اگرچه بر تفسیر خود پاى نمى فشاریم و حتّى مى توان گفت که هر دو تفسیر توأمّاً قابل توجّه و پذیرفتنى است; یعنى مى توان از آیه چنین استنباط کرد که هم مال شخص انفاق کننده رشد مى کند و هم خود شخص و شخصیّت و خصایص انسانى او.(4)


1- وسائل الشّیعه، جلد 14، ابواب مقدّمات النکاح، باب 7، حدیث 7.

2- دِمَن جمع دمنَه به معناى مزبله و زباله دان است.

3- ملکه به معناى «صفت راسخ در نفس» است. توضیح آن که هرگاه به سبب فعلى از افعال، هیأتى در نفس پیدا شود، این هیأت را کیفیّت نفسانى نامند و اگر این کیفیّت «سریع الزّوال» باشد، آن را «حال» گویند; امّا هر گاه بر اثر تکرار و ممارست، در نفس رسوخ یابد و «بطىء الزّوال» شود، ملکه و عادت و خلق مى گردد. (از تعریفات جرحانى به نقل از لغت نامه دهخدا)

4- استاد، همانند برخى از دیگر محقّقان علم اصول، استعمال یک لفظ در بیش از یک معنا را جایز مى داند. برابر این نظر، گوینده مى تواند از استعمال لفظى داراى چند معنا، همه یا بعضى از معانى آن را اراده کند. براى توضیح بیشتر ر.ک. انوار الاصول، جلد 1، صفحه 141 به بعد.

  ?پرورش مال انفاق شده در کلام پیامبر(صلى الله علیه وآله)
 

پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) در مورد رشد و افزایش مال انفاق شده، سخنى زیبا و پربار بیان فرموده اند: «ما تَصَدَّقَ اَحَدٌ بِصَدَقَة مِنْ طَیِّب ـ وَ لا یَقْبَلُ اللّهُ اِلاّ الطَّیِّب ـ اِلاّ اَخَذَهَا اللّهُ الرَّحْمنُ بِیَمینِه وَ اَنْ کانَتْ تَمرةً فَتَرْبُوا فى کَفِّ الرَّحْمانِ حَتّى تَکُونَ اَعْظَم مِنَ الجَبَلِ» هر کس صدقه و انفاق و کمکى از مال حلال بنماید ـ البتّه خداوند جز مال حلال و پاکیزه را نمى پذیرد ـ خداوند رحمان با دست راستش آن را مى گیرد، اگرچه یک دانه خرما باشد; سپس آن مال انفاق شده در دست خداوند رشد و نموّ مى کند و به قدرى بزرگ مى شود که از یک کوه بیشتر مى شود.(1)

در این روایت چند نکته مهم و قابل توجّه دیده مى شود:

اوّل ـ در روایت گفته شده است که خداوند با دست راست مال انفاق شده را مى گیرد. این گفته پرسشى را در ذهن مطرح مى سازد که مگر خداوند جسم است که عضو و اندام داشته باشد؟

بدیهى است که خداوند وجود مادّى و جسم نیست و این تعبیر «دست راست خداوند» کنایه از قدرت کامل خداوند است. زیرا در بدن انسان، دست راست قوى تر و صمیمى تر است. بنابراین، مفهوم عبارت این است که: خداوند با قدرت کامل توأمم با احترام، مال انفاق شده را مى گیرد.

دوّم ـ آنچه در اسلام اهمّیّت دارد، کیفیّت و انگیزه عمل است نه کمیّت و ظاهر آن. بنابراین اگر تنها یک دانه خرماى حلال بدون منّت و آزار به نیازمندى داده شود، در پیشگاه خداوند ارزشمندتر از انبوهى خرماى غیرحلال و یا همراه با منّت و آزار است.

سوّم ـ برابر این روایت مال انفاق شده، رشد و نموّ مى کند و هفت صد برابر یا بیشتر مى شود. بنابراین حدیث، مال انفاق شده، نزد خدا مى ماند و رشد مى کند و در قیامت به صاحبش، شخص انفاق کننده، بازگردانده مى شود و سبب نجات و رستگارى وى مى گردد.

 


1- صحیح مسلم، جلد 2، صفحه 702. مضمون این روایت در منابع اهل بیت(علیهم السلام) نیز آمده است، ر.ک. وسائل الشّیعه، جلد 6، ابواب الصدقه، باب 7، حدیث 5 تا 8.

  ?«انفاق» در تعبیرات زیباى قرآن
 

به منظور بیان اهمّیّت انفاق در اسلام و نشان دادن ارزش آن در قرآن، تعبیراتى که خداوند در آیات متعدّد قرآن از انفاق فرموده است، بسیار قابل توجّه و دقّت است. در این جا تنها به دو نمونه آن اشاره مى شود.

اوّل ـ در آیه شریفه 245 سوره بقره مى فرماید: «مَنْ ذَا الَّذِى یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ اَضْعافاً کَثیرَةً» کیست که به خدا «قرض الحسنه اى» بدهد ]و از اموالى که خدا به او بخشیده، انفاق کند[ تا آن را براى او چندین برابر کند؟

تعبیر «قرض الحسنه» در مورد انفاق چه بدیع و شگفت است! خدایى که بى نیاز مطلق است و وجودش غنى بالذّات و خود مالک همه چیز، چگونه ممکن است از انسان نیازمند فقیر ناچیز، که هر دم از حیات او به اراده الهى وابسته است و اگر رشته فیض الهى از او بریده شود، نیست و نابود مى شود، وام بگیرد؟ با توجّه به این که در شرع مقدّس اسلام «قرض ربوى» حرام است. آیا این تعبیر بدیع «قرض الحسنه» چیزى جز بیان اهمّیّت انفاق و تشویق بندگان به انجام خالصانه آن است؟

ذکراین نکته ضرورى است که تحریم «قرض ربوى» ناظر به بندگان است; امّا تعبیر «قرض الحسنه» در آیه شریفه بالا، به معناى «وام ربوى» است. یعنى خداوند نه تنها اصل آنچه را از بنده مى گیرد، بدو باز مى گرداند، بلکه چندین برابرش را نیز بدو مى بخشد. نکته بسیار شگفت تر آن است که برابر این آیه شریفه و حدیث نبوى یاد شده، دست بنده نیازمند دست خداست و خانه او، خانه خدا; و در حقیقت هر چه در دست فقیر گذاشته مى شود، در دست خدا جاى مى گیرد و شاید بدین استدلال باشد که در بعضى از روایات گفته شده است که وقتى مالى به فقیر مى دهى، دستت را پایین تر از دست او بگذار تانیازمند، آن را از دست تو بردارد; زیرا به واقع نه دست نیازمند که دست خدا و قدرت کامل اوست که آن مال را از تو تحویل مى گیرد. زنهار! که بى حرمتى کنى و یا فقیرى را تحقیر نمایى.

آیه شریفه فوق در آیه 11 سوره حدید نیز تکرار و جمله اى هم بر آن افزوده شده است. «مَنْ ذَا الَّذى یَقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ اَجْرٌ کَریمٌ...»

یعنى ]اوّلا[ چند برابر به او برمى گرداند و ]در مرحله بعد[ اجر کریم و پاداش پرارزش در انتظار اوست.

دوّم ـ در آیه 92 سوره آل عمران مى خوانیم: «لَنْ تَنالُوا البِّرَ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَىء فَاِنَّ اللّهَ بِهِ عَلیمٌ» هرگز به ]حقیقت [نیکوکارى نمى رسید مگر این که از آنچه دوست دارید، ]در راه خدا[ انفاق کنید، و آنچه انفاق مى کنید، خداوند از آن آگاه است.

و نیز در آیه شریفه 267 سوره بقره آمده است: «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ وَ مِمّا اَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ الاَرْضِ...» اى ایمان آورندگان از دستاوردهاى نیکوى خویش و از آنچه برایتان از زمین رویاندیم انفاق کنید. غذاى مانده، لباس مندرس و پاره، میوه گندیده، لوازم زاید و مانند اینها را انفاق نکنید که بى ارزش اند، بلکه از چیزهاى خوب و ارزشمند خود انفاق کنید. و حتّى در آیه مورد بحث به فراتر از این دستور مى دهد که نه تنها از دستاوردهاى خوب و ارزشمند خود انفاق کنید، بلکه چیزى را در راه خداوند به نیازمندان بدهید که خود دوست مى دارید. همان غذایى که خود مى خورید در انفاقتان به نیازمندان بخورانید. همان جامه اى که بر تن فرزندان خود مى کنید، بر فرزندانشان بپوشانید و همان آسایشى که براى خود و خانواده خود مى خواهید، براى آنان بخواهید و فراهم آورید.

در نظام ارزشى اسلام، آنچه که اهمّیّت دارد، کیفیّت و چگونگى عمل است نه کمیّت و مقدار آن. گاهى یک دانه خرماى انفاق شده از هزاران دانه خرماى دیگر باارزش تر است; چرا که شاید از مال حلال نبوده باشد و یا انفاق به قصد ریا انجام شده باشد در این مورد حکایتى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل مى کنیم که بیانگر ظرایف و دقایق انفاق است:

پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) مسلمانان را براى یکى از جنگهاى صدر اسلام آماده و آذوقه تهیّه مى کردند. هر کس به میزان توانایى خود کمک مى کرد. حتّى یکى از مسلمانان چهار هزار «مَن» خرما تقدیم پیامبر کرد. ابوعقیل انصارى که یکى از مسلمانان فقیر مدینه بود، علاقه مند به مشارکت در این بسیج مالى و شرکت در این همیارى عمومى بود; ولى تمامى درآمد روزانه او تنها به میزان حدّاقل معاش خانواده او بود. بناچار تصمیم گرفت، شب ها نیز کار کند و درآمد آن را به عنوان کمک به پیامبر(صلى الله علیه وآله) تقدیم کند.

وى همچون کار روزانه اش، از بیرون شهر مدینه آب آشامیدنى آورد و به مردم فروخت. حاصل و درآمد این کار شبانه و تلاش خستگى ناپذیر او تنها به اندازه تهیّه یک «مَن» خرماى نامرغوب شد که آن را خالصانه به پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) تقدیم کرد. یا رسول اللّه! این هم کمک من براى سربازان اسلام.»

جمعیّت منافق حاضر در آن جا، شروع به تمسخر این مسلمان مخلص کردند. «عجب خرمایى! اگر سربازها آن را بخورند، حتماً پیروز مى شوند. ابوعقیل! این همه خرما را چطور آوردى؟»

پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) از این سخنان و رفتار منافقان ناراحت شد و خطاب به ابوعقیل انصارى فرمود: «ابوعقیل جلو بیا و خرماهایت را روى این تل خرما بریز تا باعث برکت آنها شود».

در این هنگان آیه 79 سوره توبه در شأن ابوعقیل و در مذمّت منافقان نازل شد:

«اَلّذینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِعینَ مِنَ المؤُمِنینَ فِى الصَّدَقاتِ وَ الَّذینَ لایَجِدُوَنَ اِلاّ جُهْدَهُمْ فَیَسخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ» آنهایى که از مؤمنان مطیع در صدقاتشان عیب جویى مى کنند و کسانى را که ]براى انفاق در راه خدا [جز به مقدار ]ناچیز[ توانایى خود دسترسى ندارند، مسخره مى کنند، خدا آنان را مسخره مى کند ]کیفر استهزا را به آنان مى دهد[ و براى آنان عذاب دردناکى است!(1)

* * *

 


1- تفسیر نمونه، جلد، 8، صفحه 55.








طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ